آخرین اخبار از کاوه رضایی

فوریه 22, 2009

کاوه رضایی

>در پی بازداشت کاوه رضایی فعال دانشجویی و از فعالان کمپین و بی خبری از وضعیت او مطلع شدیم که او را پس از بازداشت در گوهردشت کرج که محل سکونت وی نیز هست به همدان منتقل کرده اند. در تماس با مادر کاوه او اظهار داشت که به همدان رفته و موفق به ملاقات با قاضی پرونده پسرش شده است. به گفته مادر کاوه، قاضی پرونده، بازداشت کاوه را مرتبط با مطالب منتشر شده در وبلاگ او دانسته است و گویا تا پایان تحقیقات بازداشت او ادامه دارد. با وجود این، نگرانی خانواده و دوستان او کم نشده است گفته می شود که طی هفته های اخیرکاوه بارها مورد تهدید کسانی قرارگرفته که خود را ماموران اطلاعات معرفی کرده بودند. مادر کاوه نگران وضعیت جسمی پسرش هم هست:» کاوه میترال قلبی دارد و نگرانش هستم» .

در همین حال به گزارش آزادنا برای آزادی کاوه رضایی وثیقه ای یک صد میلیونی تایین شده است.

کاوه رضایی عضو کمپین یک میلیون امضا وکمیته پسران کمپین،  دانشجوی جهاد دانشگاهی همدان در رشته الکترونیک در سال سوم تحصیلی اش از دانشگاه اخراج شده است.

 

سربازي و مردانگي

دسامبر 29, 2008
کاوه مظفری

کاوه مظفری

بسياري از پسران جوان اين اصطلاح را شنيده اند كه «تا سربازي نروي، مرد نمي شوي». گويي ميان مردانگي و سربازي پيوندي ناگسستني برقرار است. در واقع، تصويري كه از سربازي اجباري در نگرش عمومي جامعه وجود دارد، حاكي از كليشه هاي جدي مردانگي است. كليشه هايي كه هويت اجتماعي يك پسر جوان را به عنوان يك مرد، كامل مي كند. با اطمينان مي توان گفت كه اشتغال، ازدواج و پدر شدن نيز چنين اهميتي در زنجيره محكم كليشه هاي مردانه ندارند. اما، مگر در سربازي چه اتفاقي رخ مي دهد كه اهميتي به اين بزرگي در تثبيت هويت مردانه ايفا مي كند؟

با يك نگاه ساده مي توان گفت: مهمترين خصيصه سربازي اجباري، «سلسله مراتب قدرت» است. همان اصلي كه به اعتقاد بسياري از فرماندهان، نخستين درس پادگان براي سربازان تازه كار است. پسران جوان بايد ياد بگيرند كه از مافوق خود اطاعت كنند. مافوقي كه از لحاظ قدرت، درجه بالاتري از آنها دارد. در سربازي، آن چيزي كه تعيين كننده است «درجه قدرت» افراد است. اين درجه است كه مشخص مي كند چه كسي بايد از چه كسي حرف شنوي داشته باشد؛ چه كسي تصميم بگيرد و چه كسي اجرا كند؛ چه كسي حرف آخر را بزند و چه كسي حرفي نزند.

قدرت و مردانگي در يك جامعه پدرسالار پيوندي ديرينه دارند. اين قدرت است كه مردانگي را در خانه، محيط كار، و عرصه عمومي تعيين مي كند. مانند آن چيزي كه در قانون آمده: «مرد، رئيس خانواده است»، يا در عرف جا افتاده: «مرد، نان آور خانه است». و البته در مقابل، زن موجودي كم قدرت است: «ضعيفه». با اين وجود، محيط خانه براي ياد گرفتن مردانگي كافي نيست. چراكه سلسله مراتب قدرت مردانه تنها ميان زنان و مردان جريان ندارد. اين سلسله مراتب، خود مردان را نيز درجه بندي مي كند. آن كسي كه در راس قرار دارد از همه مردتر است و آن كسي كه در قاعده هرم است به ذلالتي زنانه متهم مي شود.

خدمت سربازي اجباري، دوره اي است براي آموزش اين سلسله مراتب به مردان جواني كه بايد جاي خود را در هرم بزرگ مردانگي پيدا كنند. جايي كه از آن پس بتوان به آنها گفت: «پسرم تو ديگر مرد شده اي، حالا وقت زن گرفتن ات است». در واقع، پادگان ها، كارخانه هاي مردسازي هستند. در آنجا پسران جوان ياد مي گيرند تا به جاي احساسات و لطايف از منطق و قاطعيت استفاده كنند. در آنجا به آنها آموخته مي شود تا بي چون و چرا از مافوق خود اطاعت كنند و به زير دست خود دستور بدهند. در آنجا به آنها طريقه استفاده از ادوات جنگي آموزش داده مي شود تا در زمان نياز بتوانند از «ناموس و وطن» خود دفاع كنند. و در نهايت، پسران جوان با خشونتي مردانه آبديده مي شوند تا در برابر روزگار «نامرد و نامراد» مقاوم باشند. سرانجام، سربازي صافي مردانگي است.

نویسنده : كاوه مظفري

به بهانه روز جهانی مبارزه با خشونت عليه زنان(از وبلاگ ورق پاره های زندان)

نوامبر 26, 2008

معمولن وقتی از خشونت حرف زده میشه اولین چیزی که به ذهن میرسه یک بر خورد شدید بدنی بین دو یا چند نفر هست. البته این شاید یک نوع از خشونت باشد، ولی فکر می کنم با پیشرفت در علم و تکنولوژی خشونت و البته خشونت ورزی هم پیشرفت کرده.
امروز برای خشن بودن لازم نیست که قداره بندها سر گذرها بایستند و با سلاح سرد و یا گرم بخش بزرگی از جامعه را مورد تحدید و شکنجه قرار دهند، تا به اهداف خود برسند. امروز ابزار خشونت ورزی سلاح سردی است که در مثل ایرانی از آن با عنوان پنبه یاد می شود. بله امروز با پنبه سر می برند و نه با قداره. اگر روزی برای سرقت مال و اموال مردم خشونت ورزی می شد امروز برای در خانه حبث کردن و گرفتن آزادی مردم خشونت ورزی می شود. خشونت هایی از جنس سیاسی، جنسی، ناموسی، روحی و روانی و حتا در جدید ترین نوع خود خشونت های علمی.
امروز ما شاهد فاجعه های بسیار تلخی هستیم. برای مثال پدری که به بهانه ی ناموس و ناموس پرستی و آبروی خانواده سر دخترش را از بدن جا می کند و یا دختری که در سن 10 سالگی فروخته می شود و بهترین دوران زندگی خود را در بین یک باند تبهکار بزرگ می شود. این نوع از خشونت ها گرچه هنوز رنگ و بوی قداره بندی دارد ولی میتوان اینگونه گفت که دولت نیز با عدم دخالت در این موارد با پنبه سر زنان را بردیده و حق آنها را ضایع کرده است. دولت با پای فشاری روی قوانینی که به مرد خانواده و یا پدر خانواده حق هر گونه قلدری را در خانه می دهد. مردی که می تواند هر نوع خشونتی را اعمال کند و لزومی هم به پاسخ دادن نمیبیند.
زنان ایرانی حتا نمی توانند با آرامش در خیابانها، پارکها و معابر شهر خود قدم بزنند، چرا که کافی است تا پلیسی از نوع پوشش آنها راضی نگردد. دختران و زنان ایرانی مدام باید در حول و ولا باشند که از کدام قسمت شهر عبود کنند و از کدام قسمت معبری عبور کنند تا ماموری در آنجا نباشد. آیا این خود خشونتی روحی و روانی نیست؟ کم ندیدیم تصویرهایی را که پلیسی با لگد دختر جوانی را سوار ماشین می کند و یا با ضربهای باتوم دختری را وادار به تغییر در پوشش خود می کنتد.آیا این پلیس امنیت مردم را فراهم می کند؟
این نوع خشونت حتا در خانه هم گریبان گیر زنان است. وقتی کیهان زنان را اینگونه مخاطب قرار می دهد که باید در آماده باش دائم جنسی برای شوهران خود باشید، گذشته از اینکه مرد را حیوانی معرفی می کند و با این نگاه به مرد نیز توهین کرده، آرامش روحی زنان را در خانه نیز بر هم میزند. تصور کنید زنی را که هر روز خود را در آماده باش جنسی نگه دارد، گویی قرار است جنگی در بگیرد، بازنده این جنگ نیز از ابتدا نیز مشخص است. خدا نکند مرد از این آماده باش راضی نگردد، آن وقت می تواند با استفاده از حقوق قانونی خود اقدام به خرید سربازی جوانتر و قدرتمند تر کند. کافی است تا توانایی مالی خرید را داشته باشد تا با استفاده از لایحه ی حمایت از خانواده، حمایتی کامل از خانواده خود بکند.
در بخش سیاسی نیز می توان به عدم راه دادن زنان در اداره امور کشور اشاره کرد.یک زن در ایران نه تنها هرگز نمی تواند به سمتی مانند رهبری برسد که حتا رسیدن به مقام رییس جمهوری رویایی بیش نیست. گرچه بعضی مخالف این قرائت از قانون اساسی هستند که رجل سیاسی به معنای جنسیت مرد نیست ولی در عالم واقع می بینیم که هست. علاوه بر این شما کدام زن را می شناسید که توانسته باشد در شورای نگهبان و یا مجمع تشخیص مصلحت و یا در راس یکی از قوای سه گانه قرار گرفته باشد و یا حتا پیشنهاد شده باشد که قرار گیرد، ولو پیشنهادی از جنس تعارف های معمول جامعه.
در حوضه ی علم و دانش هم چه خشونتی بالا تر از اینکه حق انتخاب را از دانشجو گرفته و او را محدود به منطقه ای کنیم. زمانی که دختران ما دیگر حق نداشته باشند محل تحصیل خود را انتخاب کنند دیگر حق انتخاب چه چیزی را خواهند داشت؟ باید در نگرشمان نسیت به معنی خشونت تغییر ایجاد کنیم. این خود بزرگترین خشونت است که فردی حق انتخاب آزاد را نداشته باشد.

من تصور می کنم که دیگر وقت آن رسیده تا دولت دست از همراهی با این خشونت ورزی ها بردارد و همراه مردم برای از بین بردن همه این مصداقها تلاش کند. ولی آیا چنین اراده ای وجود دارد؟

از وبلاگ ورق پاره های زندان – امیر رشیدی

عشا مومني تا دو روز آينده آزاد مي‌شود

نوامبر 11, 2008

به گزارش تغییر برای برابری : خبرگزاري دانشجويان ايران ایسنا امروز به نقل از معاون امنیت دادسرای عمومی و انقلاب تهران اعلام کرد به محض توديع وثيقه‌ي صادره براي عشا مومني، وي طي يكي دو روز آينده آزاد مي‌شود.

حداد در گفت‌وگو با خبرنگار حقوقي ايسنا، با بيان اينكه عنوان اتهامي عشا مومني، تبليغ عليه نظام است، خاطرنشان كرد: با توجه به اتمام تحقيقات مقدماتي از عشا مومني، وي با توديع وثيقه‌ي صادره، طي يكي دو روز آينده آزاد خواهد شد.

عشا مومنی که دانشجوی رشته کارشناسی ارشد ارتباطات و هنر در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا نورتریج است 2 ماه پیش برای دیدار با خانواده و انجام کار دانشجویی اش به ایران باز گشته بود. در طول این مدت نیز به منظور انجام پایان نامه خود درباره جنبش زنان ایران، یک مجموعه مصاحبه و فیلمبرداری از فعالان کمپین یک میلیون امضا در تهران انجام داده بود.

عشا مومنی که از داوطلبان کمپین کالیفرنیاست روز چهارشنبه 24 مهر در بزرگراه مدرس توسط پلیس نامحسوس بزرگراه بازداشت شد. بازداشت عشا با شیوه غیرمتعارف و غیر قانونی صورت گرفت. ماموران اتوموبیل او را به بهانه ی سبقت غیرمجاز متوقف کرده و ساعاتی بعد در حالی که حکم بازداشت و ورود به منزل وی را به همراه داشتند با تفتیش خانه ی عشا کامپیوتر و فیلم های ضبط شده برای پروژه ی دانشجویی او را توقیف و وی را به بند 209 زندان اوین منتقل کردند. گفتنی است وی در این مدت از حق ملاقات با وکیل و خانواده ی خود محروم بوده است.

لینک خبر در خبرگزاری ایسنا

عشا مومنی بازداشت شد

اکتبر 21, 2008

عشا مومنی

به گزارش تغییر برای برابری : عشا مومنی عکاس، دانشجو، فعال جنبش زنان و از داوطلبان کمپین در کالیفرنیاست. او روز چهارشنبه 24 مهر در بزرگراه مدرس توسط پلیس نامحسوس بزرگراه بازداشت شد. بازداشت عشا با شیوه غیرمتعارف و غیر قانونی صورت گرفته است. اتومبیل او را به دلیل سبقت غیرمجاز متوقف می کنند سپس او را بازداشت و به بند 209 زندان اوین، منتقل می کنند

پیش از انتقال او به اوبن، ماموران وارد خانه آنها می شوند. آنها هم حکم جلب و هم حکم بازرسی منزل آنها را داشتند و ضمن بازرسی خانه، کامپیوتر و فیلم های ضبط شده برای پروژه دانشجویی او را با خود به زندان اوین منتقل می کنند

در حالی که دوستان و همراهان عشا بر اطلاع رسانی در مورد بازداشت وی تاکید داشتند اما به خواست خانواده او چند روزی در مورد انتشار خبر اقدامی نکردند. ماموران به خانواده عشا قول مساعد و آزادی عشا را در صورت عدم انتشار خبر داده بودند

اما امروز یکشنبه 28 مهر با گذشت 5 روز از بازداشت عشا، پدرو مادر وی برای پی گیری وضعیت دخترشان به دادگاه انقلاب مراجعه کردند. به آن ها گفته شده است که دیگر به دادگاه مراجعه نکنند و دادگاه تا پایان بازپرسی پاسخی به سئوالات خانواده نمی دهد. در مراجعه خانواده عشا به دادگاه انقلاب به گفته پدراو در برگه رایانه ای که آنها از دادگاه دریافت کرده بودند تاریخ بازداشت عشا 27 مهر قید شده بود در حالی که او را روز 24 مهر بازداشت کرده بودند

عشا مومنی که دانشجوی رشته کارشناسی ارشد ارتباطات و هنر در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا نورتریج است 2 ماه پیش برای دیدار با خانواده و انجام کار دانشجویی اش به ایران باز گشته بود. در طول این مدت نیز به منظور انجام پایان نامه خود درباره جنبش زنان ایران، یک مجموعه مصاحبه و فیلمبرداری از فعالان کمپین یک میلیون امضا در تهران انجام داده بود

فعالان حقوق زنان نسبت به شیوه بازداشت، برخورد غیرمسئولانه با خانواده نگران مومنی و بازداشت بی دلیل عشا اعتراض دارند

در كوشش‌ برای‌ آزادی‌ ديگری‌ است‌ كه‌ آزادیِ من‌ تحقق‌ مي‌يابد

اکتبر 14, 2008

بابک احمدی در مصاحبه با وبلاگ مردان برای برابری

در كوشش‌ برای‌ آزادی‌ ديگری‌ است‌ كه‌ آزادیِ من‌ تحقق‌ مي‌يابد

بابک ا�مدی

پرسش‌ 1. همان‌طور كه‌ مي‌دانيد امير يعقوبعلي‌ نخستين‌ پسري‌ است‌ كه‌ در پي‌فعاليت‌ كمپين‌ براي‌اش‌ حكم‌ صادر شده‌ است‌. فكر مي‌كنيد كه‌ چرا حاكميت‌چنين‌ برخوردهاي‌ شديدي‌ با فعالين‌ اجتماعي‌ و مدني‌ در پيش‌ گرفته‌ است‌؟
حاكميت‌ چنين‌ مي‌پندارد كه‌ با خشونت‌ مي‌تواند راه‌ مبارزه‌اي‌ مدني‌ رامسدود كند كه‌ در ذات‌ خود بيان‌ تحولاتي‌ به‌ تاخيرافتاده‌ است‌، و هدف‌آن‌ رعايت‌ حقوق‌ بشر و دستيابي‌ به‌ برابري‌ كامل‌ اجتماعي‌، حقوقي‌،سياسي‌ و اقتصادي‌ زنان‌ و مردان‌ در زندگي‌ اجتماعي‌ است‌.

پرسش‌ 2. تاثير چنين‌ احكامي‌ بر ادامه‌ روند فعاليت‌ مردان‌ در جنبش‌ زنان‌ چيست‌؟
تجربه‌ نشان‌ داده‌ كه‌ چنين‌ احكام‌ سخت‌گيرانه‌ و ناعادلانه‌اي‌ مسير اصلي‌ وكلي‌ انواع‌ مبارزه‌ براي‌ برابري‌ اجتماعي‌ (و به‌ طور خاص‌ مسير مبارزه‌ي‌زنان‌ و مردان‌ ايران‌ براي‌ دستيابي‌ به‌ برابري‌ حقوقي‌ و اجتماعي‌شان‌) راتغيير نمي‌دهد. عقل‌ هم‌ حكم‌ مي‌كند كه‌ در اين‌ دوران‌ تاريخي‌ با توجه‌ به‌پيشرفت‌ چشم‌گير حقوق‌ دمكراتيك‌ در بسياري‌ از كشورهاي‌ جهان‌ (حتاكشورهاي‌ از نظر اقتصادي‌ عقب‌مانده‌) و آگاهي‌ انبوه‌ مردمان‌ ازحقوق‌شان‌، با توجه‌ به‌ رشد رسانه‌ها و ابزار ارتباطي‌ در گستره‌اي‌ جهاني‌و درنتيجه‌ افزايش‌ همبستگي‌ بين‌المللي‌، با درخواست‌هاي‌ بر حق‌ زنان‌و مردان‌ برابري‌طلب‌ چنين‌ سخت‌گيرانه‌ و خشن‌ برخورد نشود. در شرايط‌امروزي‌ جهان‌ هيچ‌ نظام‌ سياسي‌اي‌ نمي‌تواند خشونت‌ پيشه‌ كند و درفاصله‌اي‌ از نظر تاريخي‌ نه‌ چندان‌ طولاني‌ تاوان‌ آن‌ را پس‌ ندهد. حاكميتي‌كه‌ نخواهد مشروعيت‌ سياسي‌ و اخلاقي‌ خود را به‌ خطر اندازد خود بايدخواستار شنيدن‌ سخن‌ ناقدان‌ باشد، راه‌ را بر مكالمه‌ با نهادهاي‌ مدني‌ درباب‌ قوانين‌ بگشايد، از بحث‌ درباره‌ي‌ نابساماني‌هاي‌ اجتماعي‌ استقبال‌كند، و به‌ سهم‌ خود با پرهيز از روش‌هاي‌ خشن‌ مسير دستيابي‌ به‌ تفاهم‌ وصلح‌ ملي‌ را هموار كند. جامعه‌ي‌ ما در شرايطي‌ دشوار و بحراني‌ به‌ سرمي‌برد. راه‌ برون‌شد از اين‌ بحران‌ و از دشواري‌ها تفاهم‌ و گفتگوي‌ استواربه‌ حقوق‌ برابر طرفين‌ است‌. هر نيرويي‌ (از جمله‌ قدرت‌ حكومتي‌) كه‌خشونت‌ پيشه‌ كند از نظر اخلاقي‌ بازي‌ را باخته‌ است‌. در عمل‌ دولت‌ كه‌بايد پاسدار امنيت‌ شهروندان‌ و فراهم‌آورنده‌ي‌ زمينه‌ و امكانات‌ رفاه‌ وسعادت‌ آنان‌ باشد، نمي‌تواند در برابر خواست‌ جمعي‌ از شهروندان‌ چنين‌خشن‌ و غيرمسوول‌ رفتار كند. نمي‌تواند بيان‌ صادقانه‌ي‌ خواستي‌اجتماعي‌ را با نيّت‌ براندازي‌ نظام‌ يكي‌ بداند. نمي‌تواند هر صداي‌ منتقد ومعترضي‌ را خاموش‌ كند.

پرسش‌ 3. پسران‌ برابري‌خواهي‌ چون‌ امير يعقوب‌علي‌ چه‌ نقشي‌ در جنبش‌زنان‌ دارند؟
من‌ به‌ وجود و پيشرفت‌ جنبش‌ مستقل‌ زنان‌ باور دارم‌. پيش‌تر هم‌ گفته‌ام‌ كه‌«رهايي‌ زنان‌ فقط‌ مي‌تواند نتيجه‌ و دستاورد فعاليت‌هاي‌ خود آنان‌ باشد».اما اين‌ را نبايد به‌ معناي‌ حكم‌ به‌ عدم‌ ضرورت‌ شركت‌ مردان‌ در اين‌جنبش‌ دانست‌. جنبش‌ مستقل‌ زنان‌ يعني‌ اين‌ كه‌ خود زنان‌ با درايت‌ وبصيرت‌ زنانه‌ي‌ خود گردانندگان‌ سازمان‌هاي‌ خود هستند، خود زنان‌نيروهاي‌ مديريت‌ در جنبش‌ خود را برمي‌گزينند، خود زنان‌ راه‌هاي‌مبارزه‌ را مي‌يابند و طرح‌ مي‌كنند. زنان‌ هستند كه‌ از نابرابري‌ به‌ طور واقعي‌ و در عمل‌ رنج‌ مي‌كشند و آزار مي‌بينند. آنان‌ هستند كه‌ پس‌ ازدهه‌ها شركت‌ فعال‌ در زندگي‌ توليدي‌، خدماتي‌ و اجتماعي‌ و ايفاي‌ نقش‌عظيمي‌ در جنبش‌هاي‌ اجتماعي‌، خاصه‌ در انقلاب‌، مي‌توانند و بايد راه‌ وشيوه‌هاي‌ پيكار خود را براي‌ گسترش‌ برابري‌، عدالت‌ و افزايش‌ حقوق‌دمكراتيك‌شان‌ در پيش‌ گيرند. مرداني‌ كه‌ به‌ درستي‌ِ منطقي‌ و عملي‌ اين‌مسير مبارزاتي‌ باور دارند و با هدف‌ اصلي‌ آن‌ يعني‌ تامين‌ برابري‌ زن‌ و مردموافق‌اند، البته‌ كه‌ با جنبش‌ زنان‌ همراه‌ مي‌شوند و توان‌ و امكانات‌ خود رادر اختيار آن‌ قرار مي‌دهند.

پرسش‌ 4. جنبش‌ زنان‌ چه‌ دستاوردهايي‌ براي‌ پسراني‌ چون‌ امير يعقوب‌علي‌مي‌تواند داشته‌ باشد؟
تا زماني‌ كه‌ نيمي‌ از جمعيت‌ جامعه‌ي‌ ما از حقوق‌ حقه‌ي‌ خود برخوردارنشده‌اند كسي‌ در اين‌ جامعه‌ به‌ معناي‌ واقعي‌ كلمه‌ (چنان‌ كه‌ در شان‌ انسان‌است‌) آزاد نخواهد بود. حتا مرداني‌ كه‌ به‌ ظاهر از اين‌ نابرابري‌ سودمي‌برند و زنان‌ را در خانه‌ي‌ خود به‌ اسارت‌ مي‌گيرند و با خشونت‌ آنان‌ رااز حقوق‌ راستين‌شان‌ بي‌بهره‌ مي‌كنند در واقع‌ از اين‌ وضعيت‌ زيان‌ مي‌كنند اما از اين‌ نكته‌ بي‌خبرند. زندگي‌ با زناني‌ كه‌ شهرونداني‌ آزاد و شجاع‌اند،به‌ كار و خدمت‌ در جامعه‌ مي‌پردازند، از حقوق‌ خود باخبرند و از آن‌هاپاسداري‌ مي‌كنند، خوشبختي‌ بزرگ‌تري‌ است‌ تا زندگي‌ با اسيران‌ در بند.زنان‌ آزادي‌ كه‌ نگران‌ آينده‌شان‌ نباشند، زناني‌ به‌ اين‌ معنا مستقل‌ كه‌ روي‌پاي‌ خود ايستاده‌اند و كار مي‌كنند، مي‌توانند خانواده‌هايي‌ خوشبخت‌تر وسالم‌تر را اداره‌ كنند، فرزنداني‌ آزاد و آزاده‌ به‌ بار آورند، و در تعالي‌جامعه‌ و واحدهاي‌ آن‌ از جمله‌ خانواده‌ نقش‌ بزرگي‌ يابند.
مرداني‌ چون‌ دوست‌ جوان‌ ما يعقوبعلي‌ اين‌ را دانسته‌اند كه‌ در جريان‌همراهي‌ با جنبش‌ آزادي‌خواهانه‌ و برابري‌ طلبانه‌ي‌ زنان‌، مي‌توان‌ از شرّازخودبيگانگي‌ خلاص‌ شد. در كوشش‌ براي‌ آزادي‌ ديگري‌ است‌ كه‌آزادي‌ خود من‌ تحقق‌ مي‌يابد. ماركس‌ گفته‌ بود كه‌ ماهيت‌ انسان‌ همان‌مناسبات‌ انساني‌ است‌. من‌ با انساني‌تر كردن‌ مناسبات‌ اجتماعي‌، خود رابه‌ عنوان‌ آدمي‌ آزاد طرح‌ مي‌اندازم‌.

پرسش‌ 5. شما هميشه‌ در صحبت‌هاي‌تان‌ گفته‌ايد كه‌ فمينيسم‌ تنها «ايسم‌»اي‌است‌ كه‌ هنوز بدون‌ ترديد قابل‌ دفاع‌ است‌. لطفاً در اين‌ مورد بيشتر توضيح‌ بدهيد.
به‌ نظر من‌ پسوند ايسم‌ در لفظ‌ فمينيسم‌ بر يك‌ ايدئولوژي‌ يا جهان‌بيني‌مشخص‌ سياسي‌ يا اجتماعي‌ دلالت‌ ندارد. در حالي‌ كه‌ در بيش‌تر مواردديگر چنين‌ دلالتي‌ مي‌يابد. براي‌ مثال‌، ما از واژه‌اي‌ چون‌ «ماركسيسم‌»قالب‌ اصلي‌ ايدئولوژي‌ يا جهان‌بيني‌اي‌ را به‌ ذهن‌ مي‌آوريم‌، چارچوبي‌كلي‌ را مجسم‌ مي‌كنيم‌ كه‌ انواع‌ دستگاه‌هاي‌ عقيدتي‌ و باورهايي‌ كه‌ خود رابه‌ هر شكل‌ و به‌ هر دليل‌ ماركسيست‌ مي‌خوانند در آن‌ جاي‌ مي‌گيرند.سرانجام‌ با تمام‌ تفاوت‌هايي‌ كه‌ نظريه‌پرداز و فيلسوف‌ بزرگي‌ چون‌ آنتونيوگرامشي‌ با آدم‌ كم‌سواد و متعصبي‌ چون‌ مائو تسه‌دون‌ داشت‌ مي‌توانيم‌انديشه‌هاي‌ هر دوي‌ آنان‌ را در فصلي‌ با عنوان‌ ماركسيسم‌ در كتابي‌ موردبحث‌ قرار دهيم‌ و كسي‌ در اين‌ مورد به‌ ما ايراد نمي‌گيرد. لفظ‌ فمينيسم‌چنين‌ چارچوب‌ يا محدوده‌اي‌ را به‌ ذهن‌ نمي‌آورد. عقايد و اعمال‌ افراد ياگروه‌هايي‌ كه‌ كردار اجتماعي‌شان‌ با واژه‌ي‌ فمينيسم‌ مشخص‌ و تعريف‌مي‌شود چندان‌ فراوان‌ و متنوع‌اند و گاه‌ چنان‌ با هم‌ متضاد هستند كه‌دشوار بتوان‌ از فمينيسم‌ تصور يك‌ بنياد يا حتا چارچوب‌ ايدئولوژيك‌واحد يا مشترك‌ را به‌ ذهن‌ آورد. ميان‌ مردي‌ كه‌ براي‌ برابري‌ كامل‌ حقوقي‌،اجتماعي‌، اقتصادي‌ و سياسي‌ زنان‌ و مردان‌ فعاليت‌ مي‌كند و او رافمينيست‌ مي‌خوانند با زني‌ كه‌ ريشه‌ي‌ اصلي‌ هر گونه‌ شر اجتماعي‌ راجنس‌ مرد مي‌داند و او را هم‌ فمينيست‌ مي‌نامند، تفاوت‌ چندان‌ زياد است‌كه‌ ما ديگر نمي‌توانيم‌ از شنيدن‌ واژه‌ي‌ فمينيسم‌ چارچوبي‌ مشترك‌ براي‌تبيين‌ كردار اجتماعي‌ آنان‌ متصور شويم‌. به‌ عبارت‌ بهتر فمينيسم‌ يك‌ايدئولوژي‌ نيست‌، و افرادي‌ با پيش‌زمينه‌ها و عقايد و اعمال‌ مختلف‌ را برپايه‌ي‌ پيشنهاده‌هاي‌ مشترك‌ فلسفي‌ و اجتماعي‌ گرد هم‌ نمي‌آورد.
به‌ نظر من‌ «فمينيسم‌» شبيه‌ «دمكراتيسم‌» است‌. شما با شنيدن‌ لفظ‌«دمكراتيسم‌» به‌ ياد يك‌ چارچوب‌ فكري‌، عقيدتي‌ و ايدئولوژيك‌ خاص‌نمي‌افتيد بلكه‌ بيش‌تر روشي‌ را به‌ ياد مي‌آوريد كه‌ بر مبناي‌ پذيرش‌ضرورت‌ برابري‌ حقوقي‌ يا برابري‌ صوري‌ انسان‌ها (و شايد راه‌گشايي‌براي‌ گسترش‌ امكانات‌ برابري‌ اجتماعي‌ آن‌ها) نوعي‌ از كردار اجتماعي‌ يامبارزه‌ي‌ اجتماعي‌ را مشخص‌ مي‌كند. وقتي‌ كسي‌ مي‌گويد كه‌ دمكرات‌است‌ هنوز مشخص‌ نيست‌ كه‌ بر كدام‌ مبنا و با تكيه‌ به‌ كدام‌ دستگاه‌ ياچارچوب‌ فكري‌ و ايدئولوژيك‌ يك‌ دمكرات‌ است‌، معلوم‌ نيست‌ كه‌ليبرال‌ است‌ يا سوسيال‌ دمكرات‌ است‌ يا… به‌ همين‌ شكل‌ با شنيدن‌فمينيسم‌ آن‌ روش‌ مبارزاتي‌ كه‌ به‌ برابري‌ راستين‌ زن‌ و مرد در زندگي‌اجتماعي‌ منجر شود (يا مشروعيت‌ خود را از آن‌ اخذ كند) به‌ ذهن‌ مي‌آيدو نه‌ چيزي‌ ديگر.
منظور خود من‌ وقتي‌ مي‌گويم‌ كه‌ فمينيست‌ هستم‌ اين‌ است‌: مردي‌هستم‌ كه‌ به‌ لزوم‌ برابري‌ كامل‌ زن‌ و مرد در زندگي‌ اجتماعي‌شان‌، يعني‌ به‌ضرورت‌ مساوات‌ حقوقي‌ و برابري‌ شرايط‌ و امكانات‌ زندگي‌ آن‌ها اعتقاددارم‌. فكر مي‌كنم‌ كه‌ هرگاه‌ در جامعه‌اي‌ زنان‌ به‌ هر دليل‌ از برخي‌ از حقوق‌خود محروم‌ شوند آن‌ جامعه‌ يك‌ جامعه‌ي‌ آزاد و دمكراتيك‌ نيست‌. به‌عنوان‌ يك‌ فعال‌ حقوق‌ بشر فكر مي‌كنم‌ كه‌ زندگي‌ در جامعه‌اي‌ كه‌ در آن‌دختران‌ را بتوان‌ در سن‌ 13 سالگي‌ شوهر داد، يا در آن‌ زنان‌ براي‌مسافرت‌ بايد از مردان‌ اجازه‌ بگيرند، يا حق‌ آنان‌ از بسياري‌ از حقوق‌مادي‌ نصف‌ مردان‌ باشد، يا… اسباب‌ سرشكستگي‌ است‌. فكر مي‌كنم‌جامعه‌اي‌ كه‌ در آن‌ زنان‌ در خانه‌ مورد تهاجم‌ قرار بگيرند، كتك‌ بخورند وتمكين‌ كنند مايه‌ي‌ شرم‌ است‌. براي‌ همين‌ وظيفه‌ي‌ خود مي‌دانم‌ كه‌ براي‌تغيير قوانيني‌ كه‌ آن‌ها را نابخردانه‌ و ظالمانه‌ مي‌دانم‌ مبارزه‌ كنم‌. مبارزه‌اي‌كه‌ در عين‌حال‌ از هرگونه‌ خشونت‌ دور باشد و بكوشد تا با رعايت‌ موازين‌قانوني‌ و امكانات‌ موجود (هر چه‌ هم‌ محدود و اندك‌) لزوم‌ دگرگوني‌قوانين‌ نادرست‌ را نشان‌ دهد و راه‌ را براي‌ آن‌ دگرگوني‌ بگشايد. چنين‌مبارزه‌اي‌ به‌ گسترش‌ فرهنگ‌ و توسعه‌ي‌ گفتمان‌ آزادي‌خواهي‌ نيز ياري‌مي‌رساند و حقوق‌ زنان‌ را به‌ ساير تكاليف‌ دمكراتيك‌ گره‌ مي‌زند.
مهدي مجتهدي

حکم صادر شده برای امیریعقوبعلی خلاف قانون است

سپتامبر 29, 2008

نسرین ستوده، یکی از وکلای امیر یعقوبعلی در گفت و گو با وبلاگ کمیته ی پسران کمپین : «حکم صادر شده برای امیریعقوبعلی خلاف قانون است».

 

اگر ممکن است در مورد حکم صادر شده برای امیر یعقوبعلی توضیح مختصری بدهید.

شعبه ی 15 دادگاه انقلاب اسلامی حکم به یک سال محکومیت آقای امیر یعقوبعلی داده بودند که بنده و دیگر وکلای ایشان، خانم شیرین عبادی و خانم علی­کرمی به این حکم اعتراض کردیم. پرونده به شعبه ی 54 دادگاه انقلاب رفت. شعبه ی 54 با این استدلال که رأی دادگاه اول صحیح است آن را قابل نقض ندانست و ضمن تأکید مجدد بر آن حکم، اجرای آن را به مدت 4 سال به حالت تعلیق درآورد. این به آن مفهوم است که اگر ایشان در 4 سال آینده عیناً همین جرم را مجدداً مرتکب شود و به موجب حکم قطعی مجدداً محکوم به زندان شود، حکم قبلی به انضمام حکم جدید اجرا خواهد شد.

اما شعبه ی 54 دادگاه تجدید نظر یک حکم اضافی هم صادر کرده و آن این است که آقای یعقوبعلی می­بایست هر 4 ماه یکبار خود را به اداره ی اطلاعات محل معرفی نماید که اساساً در حکم اولیه چنین الزامی وجود نداشته و دادگاه تجدید نظر این حکم را اضافه کرده است.

آیا دادگاه تجدید نظر حق تشدید حکم را دارد؟

چنان چه شاکی پرونده به حکم صادره اعتراض نکرده باشد دادگاه نمی تواند به تشدید مجازات اقدام کند. در این پرونده فقط وکلای ایشان به حکم صادره اعتراض کرده اند و اعتراض آن ها از این بابت بوده که اساساً آقای امیر یعقوبعلی جرمی مرتکب نشده است و مستحق مجازات نیست.

پس با توجه به عدم اعتراض شاکی، حکم دادگاه تجدید نظر خلاف قانون است؟

بله. این حکم در مغایرت با قانون قرار دارد.

 

شمشير دموکلس بالاي سر فعالان مدني

سپتامبر 18, 2008

امیر یعقوبعلی

امیر یعقوبعلی

 

در گيرو دار خبرهاي تصويب يا عدم تصويب لايحه حمايت از خانواده، اخبار ديگر مرتبط با جنبش زنان از ديده پنهان ‏ماند. يکي از اين خبرها مربوط بود به تاييد حکم محکوميت امير يعقوبعلي، فعال کمپين يک ميليون امضا، به چهار سال ‏زندان تعليقي بود.‏

طبق اين حکم که همزمان با دومين سالگرد کمپين يک ميليون امضا براي اين فعال کميته پسران کمپين صادر شد، حکم ‏يک سال حبس تعزيري وي به چهار سال حبس تعليقي تغيير يافت. ‏

امير يعقوبعلي درحالي که در روز بيستم تيرماه سال 86 در پارک انديشه تهران مشغول جمع آوري امضا بود، ‏بازداشت شد و 29 روز را در زندان گذراند. ‏

او درباره اتهامي که به وي تفهيم شد به روز مي گويد: «اتهام اقدام عليه امنيت ملي از طريق تبليغ عليه نظام بوده. من ‏در تمامي مراجع هم در بازجويي هاي اوين و هم در مرحله بازپرسي و دادگاه اتهام را رد کرده ام و نپذيرفته ام. منتها ‏در دادخواست باز همان اتهام تکرار شد و مصداق هم گزارش پليس امنيت مبني بر جمع آوري امضا در پارک بود.»‏

‏ امير يعقوبعلي درباره حکمي که برايش صادر شده تاکيد دارد: «حکم دادگاه اوليه يک سال حبس تعزيري بود ‏درخواست تجديد نظر کرديم. حکم يک سال حبس تعزيري تاييد شده اما به تشخيص قاضي تجديد نظر به مدت 4 سال ‏اجرايش متوقف شده با اين شرط که در مورد چهار سال توقف حکم من هر 4 ماه يک بار خودم را به وزارت اطلاعات ‏معرفي کنم.»‏

ارزيابي او از صدور چنين حکمي اين است که حکمش تعليق نشده و اجرايش براي چهار سال متوقف شده. امير مي ‏معتقد است: «اين حکم همانطور که وکليلم نيز در خبرها اعلام کرد، مبتني بر کنترل شديد بنده است. و اين در حالي ‏است که پس از پايان زمان کنترل امنيتي هم بايد خودم را براي تحمل يک سال حبس معرفي کنم. بنابراين اين حکم در ‏واقع در مرحله تجديد نظر تشديد شده است، هر چند با توقف اجرا سعي کرده اند اين تشديد به چشم نيايد.»‏

وي درباره صدور احکام تعليقي براي فعالان مدني مي گويد: «صدور چنين احکامي باعث مي شود که آنها با محافظه ‏کاري بيشتري فعاليت هايشان را ادامه بدهند. اين احکام حکم شمشير دموکلس را براي اين فعالان دارد. حربه اي است ‏براي فشار بيشتر بر آنها و در عين حال بازدارنده آنها از ادامه فعاليت هاي مدني و قانوني شان.»‏

منبع : مصاحبه امیر یعقوبعلی با سایت روز

 

یعقوب

سپتامبر 17, 2008

يعقوب پيامبري از قوم بني اسرائيل را دوازده پسر بود. يكي يوسف كه شهره ي عالم از نيكي و دگري بنجامين و دگران همان ها كه حسادت را به خود سنجاق كرده اند.

 

از كثير فرزندان يوسف تنها نام و نشان اين دوازده تن بجا مانده آن طور كه بايد. و حضور و وجود فرزندان دگر يعقوب را تنها در كتبي كه اختصاصي به پيامداران پرداخته اند و از لحاظ كمال مهر خورده اند مي توان يافت و دختركان يعقوب راه به افكار عامه ي مردم نيافته اند و اين بن بست نه به خاطر نداشتن وجه بارز براي داستان سرايي من باب ايشان همانند حسد برادران كه از براي جنسيت آن ها بوده و هست و تا به اين جا كه يوسف در سيماي جمهوري اسلامي نمايش داده شده نشاني و اثري از ايشان نبوده كه نيست. و اين بار نيز كه از آن ها يادي ولو اندك شده در سخيف ترين هاي برنامه ها آمده و مهري است تاكيدي بر عقب نگه داشتن همه ي آن چه كه از يعقوب ببايد ما را اطلاع.

 و اما يعقوب…

ساليان سال شباني… در او به شكلي بس خداگونه خداوندگار را بود متجلی تا به جايي كه به پيامداري مبعوث شد و در تربيت فرزندان خود كوشيد .

و همانا حسادت پسران او كه در عدد ده بودند بر يازدهمين آن ها كه يوسف باشد  زياد شد و او را به چاه بينداختند و ماجرا ادامه پيدا كرد و  و قص الا هذا كه كم نشنيده ايم از زبان اين و آن داستان را كه در راستان بودن تمامت آن همان قدر يقين است كه در گنگي سايه روشن هوا در هنگامه ي طلوع و غروب روز.

 

ولي آن چه كه از ذهن ما جدا ماند سبب ساز حسادت آتشين آن ده برادر و عدم حسد آن يك دگر بر يوسف … كه چگونه فرزندان يعقوب كه نه بسان ولده ي نوح كه با بدان بنشست هرگز با كسان بد ننشستند و تنها در قلمرو وسيع يعقوب ادامه ي شباني او را جستند تا به آن جا پيش روي در گر دادن آتش وجودي خود مي روند كه از ابعاد انساني فراتر رود و شود فسانه اي از نوع پيامبري اش.

 

و اما يوسف …

او كه بر زيبايي اش گفته ها گفته اند و شنيده ها شنيده ايم و دست ها ببريده اند فرزند ذكور آخرين همسر يعقوب و به نوعي سوگولي او بود.بنجامين هم كه نيكي اش در مقابل حسد برادران ناتني خود نمايان تر است نيز دومين و آخرين فرزند آخرين سوگولي يعقوب كه با زاده شدنش مادرش از دنيا رخت بربست… مهر يعقوب به يوسف چه قبل از مرگ مادر كه فرزند تازه ترين همسرش بود و بعد از مرگ او كه يادماني زيبا چون رخ همسرش از او بود همواره فزوني داشت به نسبت بر ديگر فرزندان او .

 

و اما رابط یعقوب با متن…

 

گويند ناقص عقلان بر دفاع از چندهمسري که : كوشيده اند بسياران در قرار عدالت بین همسران و از آن دست رييسان امت هاي مذهبي که عدالت را بس تمام بين كثير زنان خود كه ناصرالدين شاه هم تنه اي زده بر آنان اجرا کرده اند.

و یعقوب نیر از همین شاهد ها …

 

اما نكته ي پوشيده ي مبرهن ماجرا و تضاد كلماتي نوشته شده و ديده شده  اين جاست كه گر يعقوب شبان و پيام دار را عدل برقرار كردي در بين زنان خود چگونه آن چنان زمينه ي حسد برادران زياد شده است كه كمر بر قتل يوسف بستند و در اين قتل تنها بنجامين را دست نبودي و آن هم از براي يكي بودن مادرهاشان !؟

 

که سردمدار حسد همانا آن برادر باشد که فرزند کنیزکی است که از همسران یعقوب نیز هم…

 

   انسانيت را فارغ از هر دين و مذهب قوانيني است نانوشته و اما حك شده بر مغز بشري. كه همگان : خير و شر … در روح خود چكه اي از آن را دارند و ناگفته پيداست كه حسد هم از همان تابوهاي انساني است كه صرف فعلش برابر ارتكابي است غيرانساني.

   و همانا آن كس كه راه را بر حسدورزي دگران هموار سازد همانا سزاوارتر به ارتكاب عملي غير انساني است و چند همسري راهي است براي تخريب ذهن و جان و در پی حسد كه همانا سخيف است وغيرانساني . آن چناني كه گر تنها براي يك سوي از يك زندگي دو سويه باشد همانا بدتر.

و در اين ميان هيچ سدي نيست بر سيلاب ناعدالتي نمايان شده بر همسران و نهايتا انتقال شان به فرزندان. عملي به مقادير زياد ناپسند كه در هر دوره و بر هر كسي نارواست و غير انساني و مخرب. خواه هزاران سال قبل باشد و خواه يعقوب و خواه به چاه افكنديده شدن يوسف.

 

مسعود شكوري

ما می توانیم

سپتامبر 10, 2008

من اگر برخیزم، تو اگر برخیزی، همه بر می خیزند

من اگر بنشینم،تو اگر بنشینی، چه کسی بر می خیزد؟

(حمید مصدق)

داشتم تو اخبار می چرخیدم و از خوندن خبری با عنوان «ورود زنان به اداره کل راه و ترابري استان کرمان ممنوع شد» غرق در تعجب بودم، که یکی از همکارام لینکی رو برام فرستاد تا بخونم. لینک سایت ایسنا بود و خبری رو از قول مخبر کمسیون قضایی و حقوقی مجلس می داد، مبنی بر اینکه کمسیون ماده های 25 و 23 لایحه رو حذف کرده و مجلس در جلسه علنی باید لایحه رو بدون این دو ماده برسی کنه (که امروز می دونیم کلیات لایحه تصویب شد).

راستش رو بگم اولش خیلی خوشحال شدم و فوری این خبر رو برای همه دوستان کمپینی و غیر کمپینی فرستادم و به همه تبریک گفتم، اما بعد از چند دقیقه ای که گذشت با خودم گفتم پس باقیش چی؟ این درست هست که این دو ماده خیلی افتضاح بوده و باید حذف می شده ولی فقط اینها نبوده!!! رفتم متن لایحه رو که بچه ها فرستاده بودن از تو میلها پیدا کردم و دوباره خوندمش.

ماده 2- دادگاه خانواده با حضور رئيس يا دادرس علي البدل و دو مستشار تشکيل مي شود که  حتي المقدور يکي از مستشاران دادگاه از بانوان دارنده پايه قضايي مي باشد.

ماده22- ثبت عقد نکاح دائم، فسخ و انفساخ آن، طلاق، رجوع و اعلام بطلان نکاح و طلاق الزامي است.

تبصره : ثبت نکاح موقت تابع آيين نامه اي که به تصويب وزير  دادگستري مي رسد.

ماده 38- در طلاق رجعي ، صيغه طلاق مطابق مقررات مربوط جاري و مراتب صورتجلسه مي شود ولي ثبت طلاق منوط به ارائه گواهي کتبي حداقل دو شاهد مبني بر اسکان زوجه مطلقه در منزل مشترک تا پايان عده مي باشد، مگر اينکه زن رضايت به ثبت داشته باشد در صورت تحقق رجوع، صورتجلسه طلاق ابطال و در صورت عدم رجوع صورتجلسه تکميل و طلاق ثبت مي شود. صورتجلسه تکميلي به امضاي سر دفتر، زوجين يا نماينده آنان و دو شاهد طلاق مي رسد . در صورت درخواست زوجه گواهي اجراء صيغه طلاق و عدم رجوع زوج، به وي اعطاء مي شود.

ماده 46- هر فرد خارجي بدون اخذ اجازه  مذکور در ماده (1060) قانون مدني با زن ايراني ازدواج نمايد، به حبس از نود و يک روز تا يک سال محکوم مي شود. در اين صورت زن چنانچه به اختيار خود ازدواج کرده باشد و ولي دختر در صورتي که ازدواج به اذن وي صورت گرفته باشد و همچنين عاقد به عنوان معاون در جرم مزبور محکوم خواهند شد.

راستش هر چی تو ذهنم تاریخ جنبشهای مدنی و مردمی رو برسی کردم جنبشی رو پیدا نکردم که یک اتحاد همه جانبه بین مردم، روشنفکرها، روزنامه نگارها و … تونسته باشه به وجود بیاره و مجلس رو وادار کنه تا تن به خواسته های اونها بدن. بله ما موفق شدیم و باید باور کنیم که می توانیم کارهایی را که در نظر اول شاید غیر ممکنه به نظر برسه رو انجام بدیم. ما با یک برنامه ریزی مشخص و با یک اتحاد کامل توانستیم کاری را انجام بدیم که شاید هیچ جنبش سیاسی هم توانایی انجام این کار رو نداشت. ولی نباید فراموش کنیم که کار ما اینجا تموم نمیشه، ما تازه در ابتدای راه هستیم و این یک تجربه بزرگ و گران سنگ بود برای ما.

باید باز هم تلاش کرد و هزینه داد تا نابرابری به شکل کامل ریشه کن بشه و زنها بتون در کنار ما مردها در جامعه سهم برابر داشته باشن.


 چه كسی می خواهد، من و تو ما نشویم؟

خانه اش ویران باد !

من اگر ما نشوم، تنهایم

تو اگر ما نشوی، خویشتنی

از كجا كه من و تو

شور یكپارچگی را در شرق

باز بر پا نكنیم

از كجا كه من و تو

مشت رسوایان را وا نكنیم ؟

من اگر برخیزم، تو اگر برخیزی، همه بر می خیزند

من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه كسی برخیزد ؟

چه كسی با دشمن بستیزد ؟ چه كسی؟

پنجه در پنجه هر دشمن دون  آویزد

امیر رشیدی(شعر از حمید مصدق)